لاهیجان

امه لاجؤن ایته مئن پوشتأ مؤنس . .

لاهیجان

امه لاجؤن ایته مئن پوشتأ مؤنس . .

چهل منبر

دربعضی از شهرستان ­های گیلان در شبِ پیش از دهمِ محرّم (عاشورا)، یعنی بعد از اذان مغربِ نهم محرّم(تاسوعا)،

مراسمی برگزار می شود که لاهیجان ازمراکز اصلی آن است.

نام این مراسم «چهل منبر» است.

در این مراسم، خانواده هایی که درمنازلشان روضه­ ی سالانه برگزار می شده ومی شود، «منبر»ی را که برآن روضه خوانده می شود، به جلویِ درب خانه منتقل می کنند. در «نمکار/نمکیار/ نمیار» (که ظرفی سفالی ست و در زندگی روزمرّه، موادّغذایی مورد نظر را در آن می سابند)، خاک می ریزند و آن را روی منبر قرار می دهند و یک عدد شمع، درون نمکار روشن می کنند. در کنار این ها، یک ظرف برنج نیز روی منبر قرار می دهند.

بعد از اذان مغرب، افراد صاحب نذر با در دست داشتنِ شمع و خرمایی که تهیّه کرده اند، و با نیّتِ برآورده شدنِ خواسته­ شان، به سمت مسیرهایی که ممکن است در آنها منبر وجود داشته باشد، حرکت می کنند.

در واقع، فلسفه ­ی وجودی این مراسم را می توان «درخواست برآورده کردن نذر، ازکسانی که برمنبرها  در رثایشان، روضه خوانده می شود» دانست.

در قدیم، بسیاری با پای برهنه به این مراسم می رفتند و در حال حاضر نیز، برخی اقدام به این کار می کنند.

افراد، در کوچه ها ومسیرهایی که تاریکی­ شان با نور شمع ها روشن شده است، راه می روند. بر سرِ هر منبر، شمعی روشن می کنند، مشتی برنج بر می دارند و یک عدد خرما، به جای آن قرار می دهند.

این کار، چهل بار تکرارمی شود (چهل شمع، بر چهل منبر،روشن می شود) و بر سرِ هر منبر، افراد، در دل، برآورده شدنِ نذرشان را طلب می کنند.

در واقع، روشن کردن شمع، و قراردادنِ خرما، به جای برنجی که برداشته می شود را می توان، سهیم کردنِ صاحب­خانه در ثواب عمل دانست.

و اینکه: در صورتِ صاحب­ نذر بودنِ صاحب­ خانه، خواسته ی او نیز، برآورده شود.

در پایان، افراد به خانه های خود باز می گردند و مقدار برنجی را که جمع شده است، در غذایشان مورد استفاده قرار می دهند، تا از برکات آن بهره مند شوند. صاحب­ خانه ها نیز«نمکار» را در جایی مشخّص برای مراسم سال آینده قرار می دهند وخرمای روی منبرها را با نیّتِ برآوری نذرشان، مصرف می کنند.

به طوریقین، این مراسم، ابتدا در مناطق شرق گیلان(خصوصن لاهیجان، که مرکزِ حکومتی بیه­ پیش بوده است) پاگرفته، و سپس در دورانِ جدیدتر در سایر مناطق رواج یافته است. زیرا در قدیم، مناطق شرق وجنوب­شرق گیلان، محل اصلی سکونت و تراکمِ علویان و شیعیان بوده اند، و برگزاریِ چنین مراسمی، بیشتر در فرهنگ شیعه رواج دارد.

جایگزینی «برنج» و«خرما» در این مراسم را می توان صورتی نمادین از مبادله ­ی فرهنگ زندگی نیز، در نظر گرفت. که؛ «برنج»، محصول اصلی ساکنان جلگه ­ی گیلان است و «خرما» محصول اصلی مناطق زندگی امامان شیعه.

 

درپایان،نکته ­ی مهمی که نباید فراموش کرد، اینکه: این مراسم، اگرچه از فرهنگ و اعتقاداتِ شیعه نشأت گرفته، امّا بر پایه و تحتِ تأثیرِ کامل فرهنگ مردمِ بومی گیلان، به شکلِ موجود درآمده است!

 

 

در بالا کلّیّات و پایگاه فرهنگی و تاریخی این مراسم بیان شد. «چهل منبر» درحال حاضر، بر پایه ­ی کلّیّات بالا، با  نکات جزئی که در زیر ذکر می شود، در شهر های مختلف گیلان برگزار می گردد:

* بسته های 40 تاییِ شمع وخرما، در بازارموجود است.

* کمتر می توان نشانی از «منبر» و «نمکار» جلویِ درب خانه ها پیداکرد،و از وسایل مختلفی برای برپاییِ «جایگاه روشن کردنِ شمع» استفاده می شود.

* زمینه های ذهنی اجتماعی نیز، با زمینه های مذهبی مراسم افزوده شده اند.

 

 

 

دهه ی زجر!

ای کاش تمام سال، دهه ی فجر بود 

که طرح های هرچند بی هویت، در شهر،  

هرچه سریعتر به بهره برداری می رسیدند!

شعرانه گی در خیابان: با محمد امینی ( م. راما )

 

این روزها 

 در خیابان های لاهیجان، 

با محمّد امینی ( م. راما ) [ ۲۳ دی ۱۳۲۶. لاهیجان - ۲۰ مرداد ۱۳۶۴. لاهیجان] 

 

شعر بخوانید.. 

 

 

 

و شعرانه شوید!

برای لاهیجان، م. راما، و «مشت و درفش»

شهرِ من حرفِ درد را فهمید، 

 با نفَس های تندِ شاعرِ مرد 

از زمینش سرودِ خون جوشید، 

 شعرِ «مشت و درفش» از بَر کرد 

مشت را با درفش، نبرد نبود، 

 در خیالِ رجاله های زوال 

مردِ پردرد، شعرِ رفتن خواند، 

 دیدنی شد فِسانه هایِ محال. 

جنگِ مشت و درفش، شد آغاز، 

شهرِ من این نبرد را می دید. 

آتشِ هر گلوله در پرواز، 

رویِ ایوان، ستونِ خون می چید! 

شورِ مردانه گیِ مردمِ شهر، 

در وسیعِ نبرد، جاری بود 

هر زمستان، برای تازه شدن، 

در شبش، جنبشِ بهاری بود..! 

 

                                           میرعماد موسوی [ میرِع. میم ]. 

  

 

امروز محمد امینی [ م. راما ]،  ۶۲ ساله شده است. 

هر بار و هرسال که بوده ام حضورِ م. راما را یادآواری کرده ام و  

فکر می کنم که در تمامِ این ۲۴ سالی که میانمان نیست، به او نیازمند بوده ایم! 

 

./. همین که هنوز بسیاری از متولّدین دهه ی ۶۰، م. راما را نمی شناسند و بعضی،  

حتّی نامش را هم نشنیده اند، انگیزه ی من است برای یادآوری هرباره ی روز تولّد و مرگِ او..!

سلام لاهیجانِ نیمه جانِ من!

 

این نوشتنگاهِ مجازی، برای کاستن از تحریفِ تاریخِ دیروز و امروز ، 

و برای بیانِ حقیقتِ بسیاری از مسائلی که مربوط به این شهر می باشند

و حداقل از نگاه نویسنده ی اینجا، مهم هستند، 

  

دوباره جان می گیرد! 

 

دوره ی متوسط ها باید تمام شود!

کی و کجا؟