لاهیجان

امه لاجؤن ایته مئن پوشتأ مؤنس . .

لاهیجان

امه لاجؤن ایته مئن پوشتأ مؤنس . .

شصت سالگی م.راما

« از شمار دو چشم، یک تن کم      وز شمار خرد ، هزاران بیش »

به راستی که این بیت زیبا برازنده ی او شد ، که بر سنگ مزارش

در آرامگاه عمومی آقاسید محمّد یمنی نوشته آمد.

 دور از ناباوری‌ها و و حزن و اندوه ِ همان سال‌ها در خاک آرمیده

و همچنان‌که خود می گفت:

 می شوم زرد ، ولی هیچ نمی‌پوسم من -- چون که در خاک جهان، ریشه فراوان دارم

 

محمّد امینی، متخلّص به م.راما، در ۲۳ دی ماه ۱۳۲۶ در لاهیجان ، در یک خانواده ی

متوسّط شهری متولّد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسّطه را در همین شهر به پایان رساند.

اولّین شعری که سرود، در حدود سال ۱۳۴۰ یا ۴۱ بود و در آن با بیانی زیبا

از وضعیّت زندگی طبقات محروم سخن گفته بود.

این شعر در در روزنامه ی پیام ملّی آن روزگار به چاپ رسید:

 در هشتی برهنه ی خانه

 گفتم به مادرم ؛

 امروز ما ناهار چه داریم؟

 خندید و گفت : عزایِ غذای شب!

بیشتر کوشش‌های وی در زمینه ی شعر و شاعری، درهمان دوران نوجوانی و جوانی

که یک دانش آموز دبیرستانی بود، صورت می گرفت و مدیر مدرسه اش - آقای کیافر -

که خود نیز نویسنده و ادیبی توانا بود، نطفه های استعداد درخشان را که در م.راما می دید،

می شناخت و همیشه او را می ستود.

وی پس از پایان تحصیلات متوسّطه، در کنکور سراسری شرکت کرد . در رشته ی مهندسی آبیاری

دانشگاه تبریز پذیرفته شد و در سال ۱۳۴۸ تحصیلات دانشگاهی را به پایان برد.

 در همان سال‌ها در مجله ی خوشه و مجله ی فردوسی به‌صورت جسته گریخته

شعرهایش چاپ می شدند و بدین‌سان او توانست در بین شاعران و هنرمندان

و محفل های روشنفکری آن زمان، جای پای برای خود باز کند .

در همان سال ها بود که به علّت مبارزات آزادیخواهانه ، در یک نیمه شب تابستان،

عده ای از مأموران سازمان اطّلاعات و امنیّت شاهنشاهی ، به خانه ی پدری‌اش

هجوم بردند و پس از جست‌جو در گوشه و کنر ، او را نیز با خود بردند.

وی هشت سال در زندان بسر برد و عمده شعرهای گیلکی مطرح خود را متأثّر از

شور انقلابی آن سال‌ها در زندان سرود.

در سال ۱۳۵۷ در اوج مبارزات مردم ، به همراه خیل عظیمی آزادی‌خواهان و هم‌رزمان خود

از بند ستم رها شد و دوباره به آغوش گرم جامعه، بین هنردوستان و آزاداندیشان بازگشت.

پس از آزادی ، فرصت را غنیمت شمرد و در فضای گرم و صمیمی سال های ۵۷ تا ۶۰ ،

بسیاری از سروده هایش را در زمینه ی شعر های گیلکی و فارسی ،

به خواست و سلیقه ی خویش چاپ رساند از جمله ؛

مشت و درفش ، غزل‌های بند ، جمهوری دموکراتیک سازها ، شطرنج خونین ، اوجا ( گیلکی )

و چند ترجمه از قبیلِ سران و سلاطین ، شکست ناپذیر و ..

وی در دستور زبان و ادبیّات و بکار بردن صحیحِ واژه ها نهایت دقّت را داشت.

معتقد بود که کلمات باید در دست‌های آدم بگردد و چون موم به شکل دلخواه درآید

و در تقدّم و تأخر آنها نباید ظلم روا داشت.

از آنجایی‌که زبان و ادبیات را از کارآمدترین ابزار بیان مقاصد خود می دید ،

به شکل های گوناگون زبان و فراگیری آنها علاقه ی وافری نشان می داد.

وی به زبان انگلیسی تسلّط کامل داشت و به زبان فرانسه هم کاملاً آشنا بود.

پس از آزادی از زندان و پرداختن به امور مربوط به خود ، به یاری دوستان ،

و با توجّه به رشته ی تحصیلی‌اش ، توانست در تهران به کاری مشغول شود

و در همان سال ها نیز ازدواج کرد. حدود سه سال بعد از ازدواج طیّ مأموریّتی ،

در رابطه با پروژه ای در اطراف لاهیجان ، به همراه اکیپی از مهندسان شرکت ،

راهی گیلان می شوند.

در یکی از روزهای گرم تابستان، پیش از شروع کار در دفتر شرکت- در شهرستان کلاچای -

به علّت گرمای هوا و برای خنک شدن،یکی از دوستان تبریزی او خود را به آب زد .

لحظه ای نگذشت که دریا طوفانی شد و محمّد امینی،

 برای نجات جان دوست ، خود را به آب انداخت.

غافل از اینکه دریا، آن دریای شعرهای یدالله رؤیایی نبود ، که گاهی

عاشق طوفان‌ها و موج‌هایش می شد و خود نیز برای نجات دوستش ،

 اسیر این گرداب بی حاصل شد و هر لحظه از چشم منتظرانِ ساحل ، دورتر.

.... در بیستم مردادماه سال یکهزار و سیصدو شصت و چهار ، دریا ،

نسیمی جز ماتم غرق شدن شاعری جوان و تأثیرگذار نمی آورد و

جز تأسف ، چیزی از لاهیجان به گوش نمی رسید..!

یادش زنده و شصت سالگی‌اش بر شاعران و ادب دوستان و گیلک های آزاده ، مبارک.

 و به قول خودش:

گرچه گوگرد غم از هرجهتی می ریزد -- همچنان سبزم و سر سبزی پنهان دارم.

 

 

../.:  با سپاس فراوان از آقای احمد امینی برادر مرحوم م. راما.

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
باران دوشنبه 24 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.ghorankhanak.blogfa.com

باسلام و درود بی پایان.بسیار کار ارزشمندی کردید که از م.راما یادی کردید.به کلبه ی من هم سری بزنید.منتظر حضور سبزتان هستم و باشعری از م.راما سکوت می کنم.
دیکته...
بچه ها!
کاغذی بردارید
بنویسید:کلاغ زیباست
بنویسید:کلاغ بی نهایت زشت است
بنوسید:که آذر خوب است
بنویسید:که دارا فردا
قهرمان می زاید
بنویسید:که دارا یک...
دارد
بنویسید که آذر
بی عروسک هم
تا شب جمعه ی آینده
مشق تان این باشد:
که پدر دندان دارد اما
نان ندارد بخورد.

امین پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:04 ب.ظ http://www.varg.ir

سلام. تی مقالهٰ الؤن ایره بدئم:
http://book20.mihanblog.com/post/640
البته منبع و مأخذه بأرده بو.

[ بدون نام ] جمعه 7 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:53 ق.ظ

لطفا عکس وی را اینجا بگذارید
من بیادش نمی اورم

باتشکر

شیگاگو - امریکا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد